جمعه ۱۹ فوریه مراسم خاکسپاری و یادبود یدالله خسروشاهی، یکی از رهبران کارگری سرشناس جنبش کارگری ایران، در لندن بود. روشن است که یک رهبر کارگری که نه تنها سرمایه، زندگیش را از نوجوانی به تاراج برده است، بلکه در تلاش برای بهبود زندگی کارگران به زندان افتاده و شکنجه شده است، احترام هر انسان شریف و کمونیستی را برمیانگیزد. علیرغم اختلافات سیاسی با یدالله خسروشاهی بر سر افق رهایی بخش برای طبقه کارگر، زحمتکشان و محرومین و بشریت، همیشه به او بعنوان یک رهبر کارگری و یک انسان سوسیالیست احترام گذاشته ام. از همین رو بهمراه مریم کوشا، عضو دفترسیاسی حزب، در مراسم خاکسپاری و یادبود او شرکت کردم تا بتوانم این احساس احترام خود و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را به خانواده و دوستانش ابراز کنم .
او را از نزدیک نمیشناختم. هیچگاه ملاقاتش نکرده بودم. آشنایی ام با او از طریق نوشته هایش و گفته های دیگران بود. اما با نظرات سیاسی و خط فکری اش آشنا بودم. در این مراسم از طریق صحبت های فرزندان، همسر و نوه هایش با وجهی از شخصیت اش آشنا شدم که احترامم را به او بمراتب بیشتر کرد. یادش گرامی باد. یک بار دیگر به خانواده و دوستانش صمیمانه تسلیت میگویم .
آنچه مرا به نوشتن این مطلب برانگیخت، شعاری بود که به اشکال مختلف در این مراسم خودنمایی میکرد. از آنشب بسیار به وجوه مختلف این شعار اندیشیده ام. این شعار چکیده و جوهر یک خط فکری معین است، برایم تازه نبود. کمونیسم کارگری پیش از این بارها به این خط و گرایش برخورد کرده است. اما مشاهده آن در این مراسم مرا واداشت که یک بار دیگر به مکان و معنای واقعی آن بپردازم .
بنرهایی در مراسم خاکسپاری حمل میشد و در سالن بر دیوار آویزان بود که جوهر همه آنها تاکید بر مطلوبیت و ضرورت "تشکلات مستقل کارگری" بود. عباراتی همچون "تشکلات مستقل کارگری تنها راه رهایی کارگران" زینت سیاسی این مراسم بود .
مستقل از کی؟
در نگاه اول تشکل مستقل کارگری بی اشکال بنظر میرسد و میتوان براحتی از آن عبور کرد. اما پس از کمی فکر یک سوال مطرح میشود: مستقل از کی و چی؟ آیا استقلال از دولت مد نظر است؟ قطعا استقلال از دولت سرمایه بنا بتعریف ضد کارگر، چه در شکل دیکتاتوری، چه دموکراسی، یک خواست و حکم مهم جنبش کارگری است. اما این شعار قصد طرح مطالبه استقلال از دولت را ندارد. این شعار بر استقلال از احزاب سیاسی تاکید دارد. استقلال کارگران و تشکلاتشان از احزاب بورژوایی نیز قطعا یک امر مهم و اساسی و ضروری است. اما این شعار خواهان استقلال از احزاب بورژوایی نیز نیست. احزاب چپ و کمونیست مد نظر این شعار و خواست است! چرا؟
این سوال پیش میاید: چرا میان اینهمه معضل و مانعی که در مقابل جنبش کارگری و مبارزات طبقه کارگر برای رهایی وجود دارد، این رفقا این چنین بر این شعار تاکید دارند؟ بنا بتعریف کمونیسم مدافع همیشگی و راستین رهایی طبقه کارگر است. چرا این رفقا در جنبش کارگری امر خود را جدایی و استقلال از احزاب کمونیستی قرار داده اند. پاسخ ممکن است این باشد که احزاب چپ بسیاری وجود دارند که تحت نام کمونیسم فعالیت میکنند، اما در واقعیت متعلق به جنبش کمونیسم بورژوایی هستند. این یک واقعیت است که احزاب بورژوایی که تحت نام کمونیسم فعالیت کرده اند در طول تاریخ شکست های بیشماری را به طبقه کارگر و امر رهایی او تحمیل کرده اند، حزب توده و جریان اکثریت در طول تاریخ معاصر ایران دو نمونه برجسته اند .
اما پاسخ به این معضل، تلاش برای تحکیم و تقویت کمونیسم کارگری است، نه طلاق از حزبیت کمونیستی بطور کلی. این خصومت و لجاجت ضد تحزب کمونیستی را نمیتوان با این فرمول های ساده توضیح داد. حتی اگر برای بخشی مساله به همین شکل ساده طرح و پذیرفته شده باشد، این ساده اندیشی است اگر در صورت ظاهر مساله متوقف شویم. راستش نیت پیروان این خط مشی یک مساله ثانویه است، تاثیر واقعی چنین خط فکری آن مساله اساسی است که باید به آن پرداخته شود .
دو قطبی "کارگر- روشنفکر "
یکی از مقولاتی که در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی در میان جنبش چپ بسیار مورد بحث و جدل بود، طرح مقوله دو قطبی "کارگر- روشنفکر" است. اولین باری که با این مقوله آشنا شدم سال ۱۳۵۷ بود. تازه کار تشکیلاتی کمونیستی را آغاز کرده بودم. محیط چپ در آن زمان بسیار تحت نفوذ و حاکمیت پوپولیسم و کمونیسم روسی بود. برخی چپ های "با سابقه"، بخصوص آنها که یکی دو سالی هم در زندان بودند خیلی سریع به ارعاب نظری امثال من، که باصطلاح تازه کار بودیم و بعلاوه مونث، وسوسه میشدند. در مواجهه با این مقوله، با تعجب شاید "خام اندیشانه ای" گفتم: مگر کارگران نمیتوانند روشنفکر باشند؟ بعد خجالت زده متوجه شدم که در جنبش چپ تازه کار هستم و بهتر است زبانم را گاز بگیرم. اینها مقولات "بسیار مهمی" است که ساعت ها چپ ها در مورد آن بحث میکنند و من با این سوال فقط بی اطلاعی و بی تجربگی خودم را نشان داده ام !
اما راستش بعدها، پس از آشنایی و درک مسائل نظری و مقولات تئوریک کمونیسم کارگری، متوجه شدم که آن سوال "معصومانه و خام اندیشانه"، بدون هیچ قصد و نیتی، چقدر عمیق بوده است. آن دسته از چپ هایی که خود را روشنفکر میدانستند، با "تقدیس" کارگر و طرح مقوله دو قطبی کارگر – روشنفکر عملا داشتند موقعیت الیتی خود را در مقابل کارگران تاکید و تحکیم میکردند. قرار بود موقعیت کارگر تقدیس و لذا جاودانه شود؛ قرار نبود موقعیت کارگر ملغی شود. قرار بود همیشه و همواره یک دیوار میان کارگر و "روشنفکر" وجود داشته باشد .
روشنفکر در اینجا بمعنای انسانی منورالفکر، با سواد، تئوریک، خوش فکر یا غیره نبود. "روشنفکر" یک فرد با منشاء طبقاتی غیرکارگری طرفدار کارگر بود. با این تعریف یک کارگر حتی اگر تئوریسین هم میشد باز به صفت روشنفکر مزین نمیشد. و آن روشنفکر حتی اگر کارگر هم میشد، مدال کارگری نصیبش نمیشد. مساله عمیق تر و ریشه ای تر از موقعیت کنونی فرد در مناسبات اقتصادی بود. باید جدن در جد کارگر یا محروم و زحمتکش میبودی. به این معنا "روشنفکر" یعنی کسی که به اقشار مرفه جامعه متعلق است، اما چپ و مدافع کارگر است. نزد این گرایش، یک خندق پر نشدنی و غیر قابل عبور میان کارگر و روشنفکر وجود دارد. به آپارتاید بی تشابه نیست. همانگونه که رنگ پوستت را نمیتوانی عوض کنی، سیاه همیشه سیاه، قهوه ای همیشه قهوه ای و سفید همیشه سفید است. "روشنفکر" هم همواره روشنفکر و کارگر هم همیشه کارگر است .
راستش مدتها بود که این مقولات برایم کهنه شده بود. مدتی بود که با کسی برخورد نکرده بودم که مهر "روشنفکر" بر پیشانی ام بکوبد. اما در خاکسپاری یدالله با این مقوله ای که بنظرم عتیق و بایگانی شده میامد، دگر بار روبرو شدم. فردی در گورستان، ابتدا به ساکن بحثی را در مورد تشکل مستقل کارگران و لزوم عدم دخالت "روشنفکران" در تشکلات و مبارزه کارگران با من آغاز کرد. با اصرار خاصی قصد داشت به من ثابت کند که کارگران باید خودشان و جدا از روشنفکران باشند. پس از تاکید بسیار این دوست، گفتم "خوب روشن است که تشکلات توده ای کارگران باید فقط شامل کارگران باشد، اما طبقه کارگر بدون حزب اش نمیتواند خود را رها کند." او در پاسخ گفت حتی حزب هم فقط باید شامل کارگران باشد و روشنفکران باید به آن کاری نداشته باشند. این رفیق آنچنان مصرانه بر این حکم تاکید میکرد که من نیز به مزاح گفتم: "میخواهی من بروم؟ باشه میروم!" و بحث را که در محیط و در زمان نه چندان مناسبی سر گرفته بود، خاتمه دادم. (البته این دوست عزیز بعدا از من پوزش خواست که سوءتفاهم شده است . )
جاودانه کردن کارگر، دوستی خاله خرسه !
بسیاری از پیروان این بینش و خط فکری با نیت خیر آغاز میکنند اما باید گفت که دوستی شان کمی به "دوستی خاله خرسه" شباهت دارد. اینها حتی زمانیکه از سوسیالیسم صحبت میکنند، سوسیالیسم را مناسباتی میدانند که تحت آن کارگر اراده خود را حاکم میکند، نه آنکه سوسیالیسم طبقات را از میان میبرد. و تحت آن، کارگر و سرمایه دارد هر دو از حیض انتفاع میافتند. طبقات ملغی میشود و به این معنا کارگر نیز ملغی میگردد. این وجه رهایی بخش سوسیالیسم نزد آنها جای برجسته ای ندارد. چنین بینشی به یک معنا روی دیگر سکه کمونیسم روسی و یک رگه دیگر از کمونیسم بورژوایی است .
کمونیسم مارکسی، کمونیسم کارگری هدف و افق مبارزه اش بر الغای مناسبات سرمایه دارانه و لاجرم طبقات در جامعه است. قرار نیست کارگر به بقیه جامعه حاکم شود. جوهر رهایی بخش مارکسیسم و کمونیسم کارگری در این جمله طلایی نهفته است: طبقه کارگر به همراه خود کل جامعه را رها میکند. رهایی جامعه، رهایی انسان، هدف مبارزه کمونیستی طبقه کارگر و حزب کمونیستی او است. چنین تصویری از کمونیسم و مارکسیسم نزد این گرایش محلی از اعراب ندارد .
تقدیس کارگر همچون تقدیس ملت !
این بینش و گرایش شباهت های زیادی به ناسیونالیسم و فمینیسم دارد. ناسیونالیست در تقدیس مقوله "ملت خویش" و تلاش برای جاودانه کردن ملت و ملی گرایی، منافع معینی را دنبال میکند، موقعیت خود را بعنوان رهبر یک جنبش معین تثبیت و تحکیم میکند. قصدش رفع تبعیض و ستم نیست؛ نیت و هدفش تثبیت و دائمی کردن ملت معین است. فمینیسم در شکل افراطی آن با تقدیس زن و خصومت به مرد، تلاش به جاودانه کردن این خصومت و جدایی دارد. در این تقدیس موقعیت تحت ستم، منفعت معینی برای رهبر فمینیست نهفته است. این فمینست قصد رفع تبعیض و جدایی میان زن و مرد ندارد. قصد طرد مرد و حفظ موقعیت زن در تقابل با مرد را دارد. تقدیس کنندگان کارگر نیز قصد از میان بردن طبقات و اختلاف طبقاتی را ندارند. قصد شان جاودانه کردن موقعیت کارگر، بعنوان یک پدیده بهتر، محترم تر و عالی تر است. در این پروسه رهبران این جنبش بمثابه الیت جنبش کارگری مکانی والا دارا خواهند شد .
کمونیسم کارگری تنها راه خلاصی کارگران
"تشکلات مستقل کارگران تنها راه رهایی کارگران" نه تنها شعاری مترقی نیست بلکه شعاری است برای تثبیت موقعیت استثمار شده کارگر. این یک شعار انحرافی و گمراه کننده است. کارگران برای خلاصی از استثمار و سرکوب سرمایه هم به تشکلات توده ای و هم حزبی خود نیاز دارند. این دو نوع تشکل برای پیشروی و پیروزی کارگر مثل نان شب واجب است. تشکلات توده ای روشن است که باید ظرف تشکل کارگران و فقط کارگران باشد. تشکلات توده ای باید توسط خود کارگران ایجاد شود و بر شرکت وسیع کارگران متکی باشد. از این رو است که ما همواره بر تشکیل مجمع عمومی بعنوان ظرف پایه ای هر تشکل توده ای کارگری تاکید داشته ایم .
مجمع عمومی مناسب ترین ظرف دخالت وسیع کارگران در سرنوشت خود در محیط کار است. مجامع عمومی امکان دور زدن توده کارگران توسط رهبری یا نمایندگان کارگری را به حداقل میرساند. شوراهای کارگری در تقابل با اتحادیه یا سندیکا آلترناتیو کمونیسم کارگری برای تشکلات توده ای است. شوراهای کارگری بر مبنای مجمع عمومی، مناسب ترین ظرف تشکل توده ای کارگران است. شوراها و مجمع عمومی به بهترین شکل دخالت فعال کلیه کارگران را در سرنوشت خویش تامین و تضمین میکنند .
حتی در دموکراتیک ترین جوامع سرمایه داری، در جوامعی که کارگران با آزادی کامل در تشکلات توده ای خود متشکل اند و برای حقوق خود مبارزه میکنند، نیز کارگر استثمار میشود. تنها راه الغای استثمار و تبعیض طبقاتی الغای نظام سرمایه داری است. برای این امر طبقه کارگر نیاز به حزب کمونیستی کارگری خویش دارد. یک حزب کمونیستی اما درش بر روی تمام انسان های آزادیخواه، برابری طلب و کمونیست باز است. هر انسانی که بخواهد به این جنبش و ارتش بپیوندد باید با استقبال روبرو شود. در حزب کمونیستی دیوار آپارتاید میان کارگر و غیر کارگر وجود ندارد. مبارزه کمونیستی به روی تمام انسان های آزادیخواه و کمونیست باز است. اگر برای عضویت در تشکلات توده ای، در شورا و مجمع عمومی کارت کارگری لازم است، برای عضویت در حزب کمونیستی کارگری، تنها شرط، تعلق به کمونیسم و اردوی آزادیخواهی و برابری طلبی است .
پیروان "تشکلات مستقل کارگری" خواسته یا ناخواسته مبارزه طبقه کارگر برای رهایی را تضعیف میکنند؛ خواسته یا ناخواسته به کارگر بعنوان یک صنف مینگرند؛ خواسته یا ناخواسته موقعیت کارگر را بعنوان یک صنف جاودانه میکنند؛ خواسته یا ناخواسته به مانعی در مقابل مبارزه طبقه کارگر برای ایجاد جامعه سوسیالیستی بدل میشوند. تحت نام تقدیس کارگر، کارگر را محکوم به کارگر ماندن میکنند.
هدف رهایی کارگر از کارگری است. هدف ساختن جامعه ای است که طبقات در آن از حیض انتفاع افتاده است. نه کارگر وجود دارد و نه سرمایه دار. سوسیالیسم چنین جامعه ای است. کمونیسم قصدش جاودانه کردن موقعیت کارگر بعنوان یک صنف نیست. کمونیسم میخواهد به تقسیم جامعه به طبقات خاتمه دهد. و به این معنا است که طبقه کارگر نه تنها خود، بلکه کل بشریت را رها میکند . *